نقش پرستی. نگارپرستی. پرستش صورت. از صورت بمعنی التفات ناکردن: تو عقل و جان ز حق دان سیم و زر چیست مکن صورت پرستی پا و سر چیست. ناصرخسرو. رجوع به صورت پرست و صورت پرستیدن شود
نقش پرستی. نگارپرستی. پرستش صورت. از صورت بمعنی التفات ناکردن: تو عقل و جان ز حق دان سیم و زر چیست مکن صورت پرستی پا و سر چیست. ناصرخسرو. رجوع به صورت پرست و صورت پرستیدن شود
که سلطه و اقتدار را بپرستد. که در جستجوی سعادت و دولت است. دولتخواه: زنده بود طالع دولت پرست بندۀ دولت شو هر جا که هست. نظامی. و گرچون مقبلان دولت پرستی طمع را میل درکش بازرستی. نظامی. بدین تخت و این جام دولت پرست بسا جام و تختا که آری بدست. نظامی. گذارنده دانای دولت پرست به پرگار دولت چنین نقش بست. نظامی
که سلطه و اقتدار را بپرستد. که در جستجوی سعادت و دولت است. دولتخواه: زنده بود طالع دولت پرست بندۀ دولت شو هر جا که هست. نظامی. و گرچون مقبلان دولت پرستی طمع را میل درکش بازرستی. نظامی. بدین تخت و این جام دولت پرست بسا جام و تختا که آری بدست. نظامی. گذارنده دانای دولت پرست به پرگار دولت چنین نقش بست. نظامی